|
آسمان هنوز آبیست... 
| ||
|
دریافت همین آهنگ |
سال های ازدواج دوران نامزدی مرد: عزیزم ، من اهل گردش و اینجور چیزام... نگران نباشیا با من هیچ وقت حوصلت سر نمیره!! زن: مثلا چه جوری؟!! مرد: روز بعد از ازدواجمون می برمت اسکی... زن: راست میگی مرد: بهت قول میدم عزیزم! روز پس از ازدواج زن:چرا نمی ریم اسکی؟ مرد:اووووه! عشق من، من و تو حالا حالاها قراره با هم زندگی کنیم.کلی وقت داریم چقدر تو عجولی؟؟ سال اول پس از ازدواج زن:حالا بیا امسال بریم اسکی، برای وقت های دیگم که میگی برای زندگی کردن داریم یه فکری میکنیم مرد:خوبه داری می بینی از صبح تا شب دارم واسه یه لقمه نون جون میکنم، عزیزم یه کم منو درک کن سال دوم پس از ازدواج زن یادش میره این سوال رو بپرسه ، مرد هم به روی خودش نمیاره !!! سال سوم پس از ازدواج زن: اگه امسال منو نبری اسکی ، ازت جدا میشم!! مرد: حالا که داری مادر میشی ؟؟! میخوای بچه ها رو تنها بزرگ کنی؟ الان اسکی هم واسه خودت هم واسه بچه ضرر داره... سال های دیگر پس از ازدواج مدرسه میره ... کنکور میده... دانشگاه میره... ازدواج میکنه... بچه دار میشه... به علت شاغل بودن والدین زحمت نگهداری از نوه ها به عهده ی پدر بزرگ و مادربزرگشان است! سال آخر پس از ازدواج زن: یادته می خواستی منو ببری اسکی؟!! راستی چرا نبردی؟ مرد جوابی نمیده... زن، چون میدونه گوش های شوهرش سنگینه بلندتر سوالشو تکرار میکنه...؟؟ ولی... بی فایده ست مرد، واسه همیشه گوشهاش نمیشنوه... (انا ........ صد سال پس از سال آخر پس از ازدواج ندیده ی زن ، از پدرش می پرسد: چرا بابا بزرگ ، مامان بزرگ رو به اسکی نبرد؟!! پدر چون حوصله ی پاسخ دادن به سوال رو نداره فوری جواب میده: خب لابد اسکی بلد نبوده!! ولی ...آیا حقیقت این گونه بوده است؟؟؟!! [ سه شنبه 87/2/10 ] [ 1:8 صبح ] [ فرزانه ]
[ نظرات () ]
|
 |
| [قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] | ||
؟؟؟
راجعون) 