ممنوع نيستي كه بچينمتاين جا هم كه بهشت نيست تا گناه مادر را تكرار كنم رنگ صلح چشمهايت دهان تنهاييام را آب مياندازد به شاخهات نرسيده ، ميلغزم هميشه لغزيدن بهانهي خوبي است براي فشردن دستي كه دوستش داري !وسوسهي چيدن رها نكرد ؛ رهايت نميكند …بچين !ممنوع منم كه بچينيام !
آپم