سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان هنوز آبیست...
 
قالب وبلاگ
دریافت همین آهنگ

ترجمه کتیبه منشور جهانی حقوق بشر کورش بزرگ


در سال 1358 خورشیدی (1879 میلادی) فردی به نام "هرمز رسام" از اعضای گروه کاوش انگلیسی که در بین النهرین به اکتشاف اماکن باستانی مشغول بودند لوحی گلی را یافت که به خط و زبان بابلی نو نوشته شده بود. در آن هنگام اینگونه تصور شد که کتیبه متعلق به یکی از پادشاهان بابلی است اما بعد از ترجمه متون دریافتند که لوح به دستور کورش بزرگ و پس از فتح بابل نوشته شده است.
ترجمه قسمت های سالم این کتیبه به ترتیب خطوط ذکر شده است.
 

2) . . . مردی ناشایست فرمانروای کشورش بود
4) . . . او آئین گذشتکان را از بین برد و کارهای نادرست به جای گذاشت
5) معبدی شبیه نیایشگاه برای شهر اور و شهرهای دیگر ساخت
6) او کار ناشایستِ قربانی کردن را که پیش از آن انجام نمی شد رایج کرد . . . هر روز کارهای ناپسند او چون خشونت و بد رفتاری تکرار می شد.
7) او اعمال . . . روزانه را سخت کرد و با قوانین خود به دخالت در زندگی مردم پرداخت و مردم را ناراضی و ناشاد کرد. او پرستنده ی خدای بزرگ «مردوک» نبود.
8) او مردم را آزار می داد. کارهای ناروای او . . . همگان را به سمت نابودی سوق می داد.
9) دادخواهی مردم باعث ناراحتی خدای بزرگ شد . . . و ایزدان از آن سرزمین رفتند.
10) مردم از خدای بزرگ خواستند که به حال مردم که روز به روز وضعشان بدتر می شد توجه کند.
11) مردوک به حال مردم سرزمین سومر و آکد که در حال از بین رفتن بودند نظر لطف و عنایت کرد.
12) مردوک به همه کشورها در جستجوی فرمانروایی دادگر که او را یاری دهد نظر کرد و نام کورش پادشاه انشان را خواند و او را به نام پادشاه جهان یاد کرد.
13) او سراسر کشور گوتی و ماد را به کورش داد و او در همه جا به دادگری پرداخت.
14) کورش با راستی کشور را اداره می کرد، مردوک از کردار واندیشه نیک این پشتیبان مردم خرسند بود.
15) بنابراین کورش را به حرکت به سوی بابل برانگیخت و دوشادوش او همچون یاوری گام برداشت.
16) لشکر او همچون آب رودخانه ای بزرگ و مسلح به انواع جنگ افزارها در کنار او بودند.
17) مردوک اراده کرد تا کورش بدون جنگ و خون ریزی به شهر بابل وارد شود و بابل از هر بلایی در امان باشد و « نبوئید» شاه را به کورش سپرد.
18)مردم بابل و تمام سرزمین های سومر و اکد و همه فرمانروایان مناطق به فرمان کورش درآمدند و از پادشاهی او خوشحال شدند و با روی باز به او تبریک گفتند.
19) مردم به امیری که آنها را از چنگال مرگ و ناراحتی نجات داد شادباش گفتند و به زندگی امیدوار شدند.
20) من کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ شاه انشان، نبیره «چیش پیش» شاه بزرگ، شاه انشان هستم.
21) من از خاندانی هستم که همیشه بوده اند و فرمانروایی آنها را « بل» و «نبو» گرامی داشته و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواسته اند.
22)آن هنگام که بدون پیکار به بابل در آمدم، مردم با خوشحالی به پیشوازم آمدند و در کاخ پادشاهان بابل بر تخت شاهی نشستم.
23) به اراده ی مردوک ، مردم بابل خواهان من شدند. . . چون من او را گرامی داشتم.
24) سپاه بزرگ من بدون اینکه به مردم رنج و صدمه ای وارد شود، وارد بابل شد.
25) من از دیدن وضع بابل و جایگاه های مقدسش ناراحت شدم . . . برای برقراری صلح کوشیدم. نبوئید با مردم درمانده ی بابل چون بردگان رفتار می کرد، کاری که سزاوار نبود.
26) من برده داری را بر انداختم و به بدبختی های آنها پایان دادم. به فرمان من همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد شدند و کسی آنها را نیازرد و هیچ کس به حق مردم دست درازی نکرد. مردوک از رفتار من خشنود شد.
27) مردوک به من که ستایشگر او هستم و به کمبوجیه پسرم و به سپاهیان من برکت داد. ما همه در صلح و دوستی و به شادی او را ستودیم.
28) همه پادشاهان، از دریای بالا تا دریای پائین، تمام سرزمین های دوردست و همه پادشاهان آموری حتی چادر نشینان به من خراج دادند و در بابل به من شادباش گفتند. همه از . . . آشور تا شوش.
29) شهرهای آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، گوتی و همچنین شهرهای آن سوی دجله را که ویران شده بود از نو ساختم.

30) فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته بودند دوباره باز کنند تا مردم احترام ایزدانشان را به جای آورند. مردمانی را که آواره شده بودند به جای خود باز گرداندم و خانه های ویرانشان را دوباره ساختم.
31) و نیز پیکر ایزدان سومر و اکد را که نبوئید به بابل آورده بود برای رضایت خدای بزرگ به نیایشگاه های مردم بازگرداندم.
32) امیدوارم که همه دل ها شاد شوند، امیدوارم همه ایزدان که جایگاه های آنها را احترام کردم هر روز زندگانی دراز و پر برکت برایم آرزو کنند.
33) بدون شک مردم بابل با این اقدامات شاه را گرامی داشتند. من برای همه جامعه ای پر از آرامش آماده کردم و دوستی و مهر را به تمام مردم هدیه دادم
38). . . باروی بزرگ شهر بابل را استوار ساختم . . .
39) . . . دیوار آجری خندق شهر را که پادشاهان گذشته با برده کردن مردم ساخته بودند . . . تمام کردم.
40) دروازه های بزرگ با درهایی از چوب و مفرغ برای آن ها گذاشتم. . .
43) . . . برای همیشه.

برگرفته ازکتاب : کتیبه های هخامنشی نوشته ی: محسن ضیائی 


[ دوشنبه 88/9/16 ] [ 6:18 عصر ] [ فرزانه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.


امکانات وب


بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 229183